وقتی تک تک لحظه های امروزم از خاطرات دیروزت سرشار بود...
وقتی تو با شکیبایی در جست وجوی تصویری از چهره ام گذشته ات را زیر و رو کردی و چیزی جز چشمان خیسم نیافتی...
وقتی دستهایم برای بودنت رو به آسمان بود و دستانت دوباره میهمان دست دیگری بود...
وقتی گریستم و وقتی آرام لبخند زدی...
آنوقت بود که صدای خنده ی خدا بر حماقتم را شنیدم!

:: بازدید از این مطلب : 1520
|
امتیاز مطلب : 132
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32