نوشته شده توسط : mohammad

دروغکي عاشق نشو
که عاشقي راستي مي خواد
قولو قراراي قديم
نگو که يادت نمياد
نگو که يادت نمياد

نگو که اون حرفاي خوب
تمامشون يه قصه بود
طفلي دل ساده من
به پاي کي نشسته بود
به پاي کي نشسته بود

تويي که قصر قصه رو
ساختي با نيرنگو فريب
مني که اشنا شدم
با اين زمونه غريب
مني که دل به عشق تو
رو سادگي باخته بودم
چه سخته باورش ولي
عشقمو نشناخته بودم
عشقمو نشناخته بودم

بازم ميگم تا بدوني
که عاشقي راستي مي خواد
دروغ نگو که عاشقي
به رنگ چشمات نمياد
روطاق اسمون دل
سکه خورشيد مني
به شرطي که ديگه دم از
عشق دروغي نزني
عشق دروغي نزني

دروغکي عاشق نشو
که عاشقي راستي مي خواد
قولو قراراي قديم
نگو که يادت نمياد
نگو که يادت نمياد

نگو که اون حرفاي خوب
تمامشون يه قصه بود
طفلي دل ساده من
به پاي کي نشسته بود
به پاي کي نشسته بود


:: بازدید از این مطلب : 499
|
امتیاز مطلب : 134
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 24 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

دلم براي کسي تنگ است

دلم براي کسي تنگ است که دل تنگ است

دلم براي کسي تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هديه مي دهد

دلم براي کسي تنگ است که با زيبايي کلا مش مرا در عشقش غرق مي کند


دلم براي کسي تنگ است که تنم اغوشش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که سرم شانه هايش را آرزو دارد

دلم براي کسي تنگ است که گوشهايم شندين صدايش را حسرت مي کشد

دلم براي کسي تنگ است که چشمانم ، چشمانش را مي طلبد

دلم براي کسي تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم براي کسي تنگ است که اشکهايم را ديده

دلم براي کسي تنگ است که تنهاييم را چشيده

دلم براي کسي تنگ است که سرنوشتش همانند من است

دلم براي کسي تنگ است که دلش همانند دل من است

دلم براي کسي تنگ است که تنهاييش تنهايي من است

دلم براي کسي تنگ است که مرهم زخمهاي کهنه است

دلم براي کسي تنگ است که محرم اصرار است

دلم براي کسي تنگ است که راهنمايي زندگيست

دلم براي کسي تنگ است که قلب من براي داشتنش عمرها صبر مي کند

 

دلم براي کسي تنگ است که دل تنگ دل تنگيهايم است

دلم براي کسي تنگ است .............

 

 



:: بازدید از این مطلب : 395
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42
تاریخ انتشار : 23 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

در ذهن آشفته ام مست٬

به دنبال خاطرات تو می گردم تا با آنها کمی آرام بگیرم
راستی برایت بگویم
از وقتی که رفتی چشمهایم
همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند
یادت هست وقتی که خیس می شدند...
با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند٬ من که خوب یادم هست
دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم
گفتم شاید تو٬ نمی دانم کجا٬ پشت پنجره باشی
تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم
مثل همیشه که دلتنگت می شدم
تا صبح نشستم
اما نیامدی....

 

 
 



:: بازدید از این مطلب : 448
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 17 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

 

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

بی مهری و جفای تو باور نمی کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این

دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید

دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم

دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا

دراین سکوت تیه جستجو کنم



:: بازدید از این مطلب : 433
|
امتیاز مطلب : 153
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : 17 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

وقتی كه تنهایی میاد حس میكنم كه بی كسم

ترانه هام می سوزن و بریده میشه نفسم

ثانیه ها نمیگذرن هیچ موقع فردام نمیاد

دلم میگه زندگی رو با این همه درد نمیخواد

بس آخه چقدر میخوای منو به بازی بگیری

كاشكی كه راحتم كنی بگی الهی بمیری

بی رحمی عادتت شده دست خودت نیست میدونم

آخر یه روز میری و من تو حسرت تو میمیونم

دست خودت نیست میدونم

لعنت به اون دل سیات نفرین به این بخت بدم

سیاه شده روز و شبم اسیر و در به در شدم

قصه ما را هركسی  می خونه میگه شاعره

واسه نوشتن دروغ دستاش همیشه حاضره

بسه آخه چقدر میخوای  منو به بازی بگیری

كاشكی كه راحتم كنی بگی الهی بمیری

بی رحمی عادتت شده دست خودت نیست میدونم

اخر یه روز میری و من تو حسرت تو میمونم



:: بازدید از این مطلب : 439
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 15 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

 

گل مغرور قشنگم...

غم نگاه آخرت تو لحظه ی خدافظی  

گریه ی بی وقفه ی من تو اون روزای کاغذی

قول داده بودیم ما به هم که تن ندیم به روزگار

چه بی دووم بود قولمون جدا شدیم آخرکار

تو حسرت نبودنت... من با خیالتم خوشم...

با رفتنم از این دیار آرزوهامو میکشم...

کوله بارم پره حسرت... تو دلم یه دنیا درده  

مثل آواره ای تنهام تو خیابونی که سرده....

تا خیالت به سرم میزنه گریم میگیره..

آروم آروم دل تنگم داره بی تو میمیره

گل مغرور قشنگم من فراموشت نکردم

بی تو دنیا رو نمیخوام

!!میرم و برنمیگردم!!


 



:: بازدید از این مطلب : 458
|
امتیاز مطلب : 106
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 15 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
دارو خانه ها را بیهوده نگردید

درمان ندارد

درد را از هر سو که بخوانی درد است


...
آینه « نامرد » را « درمان » می کند ؟
و درد

همچنان درد است


:: بازدید از این مطلب : 416
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39
تاریخ انتشار : 9 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

زندگي نقطه سر خط ، بي وفاييت شده عادت
تو نوشته بودي ديدار ، سه تا نقطه به قيامت

زندگي نقطه سر خط ، تلگرافي شده نامه ت
قلبمو مچاله كردي ، لاي نقطه چين نامه ت

عزيزم نقطه ته خط ، برو با خيال راحت
به تو تقديم اين ترانه ،  عوض جواب نامه ت

با 32 حرف دلگير ،مختصر، مفيد و ساده
گفتي كه سايه ي عشقت ، از سرم خيلي زياده

زير دردو خط كشيدي، ضربدر زدي رو اسمم
تا بدونم كه به عشقت تا كه جون دارم طلسمم

روي يك كاغذ بي خط، حرفاي خسته به نوبت
روي سرزمين نامه ت، حرف << ت >> كرده قيامت

<< ت >> مثه تو، مثه ترديد، << ت >> مثه آخره طاقت
مثله تنهايي مثه تب مثله آخره خيانت

عزيزم نقطه ته خط ، برو با خيال راحت
به تو تقديم اين ترانه ،  عوض جواب نامه ت


:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 124
|
تعداد امتیازدهندگان : 38
|
مجموع امتیاز : 38
تاریخ انتشار : 9 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

www.miladfarhadi.blogsky.com 

"من شکستم در خود"

من شکستم در خود
من نشستم در خویش
لیک هرگز نگذشتم از
پل
که ز رگ های رنگین بسته ست کنون
بر دو سوی رود آسودن
باورن کن نگذشتم از پل
غرق یکباره شدم
من فرو رفتم
در حرکت دستان تو
من فرو رفتم
در هر قدمت ، در میدان
من نگفتم به ذوالکتاف سلام
شانه ات بوسیدم
تا تو از این همه ناهمواری
به دیار پکی راه بری
که در آن یکسانی پیروزست
من شکستم در خود
من نشستم در خویش



:: بازدید از این مطلب : 428
|
امتیاز مطلب : 120
|
تعداد امتیازدهندگان : 37
|
مجموع امتیاز : 37
تاریخ انتشار : 6 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یك مشت هوس
باز من ماندم و یك مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب كه ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از كف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت

 mnr



:: بازدید از این مطلب : 461
|
امتیاز مطلب : 95
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31
تاریخ انتشار : 6 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
امروز ظهر شیطان را دیدم ! ...

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت ...
گفتم : ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟
بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند ...

شیطان گفت : خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم : ... به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

گفت : من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم.
دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.
اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.



:: بازدید از این مطلب : 455
|
امتیاز مطلب : 70
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 3 / 6 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
اون نگاهش دلنشين بود ،اما حيف كه ديگه رفته
بودنش  در من اثر داشت ،حالا تنهام خيلي وقته

قاب عكسش يادگاره ،كه منو تنها نذاشته
بغض غم يه حلقه ي اشك ، روی گونه هام گذاشته

دست من سرده و انگار ،ديگه هيچ حسي نداره
خيلي سخته باورش كه، دستامو تنها ميذاره

در و ديوار اتاقم چند روزه كه سوت و كوره
ديگه اون حس قديمي از دل تو خيلي دوره

از تو دلگيرمو اما باز ميگم قسمت همينه
ياد رفتنت مي افتم به ته دلم ميشينه

هنوزم يه بغض داغون مدتيست توي گلومه
گل سرخ و نامه ي تو روي طاقچه روبرومه

هنوزم برام عزيزي گرچه باز برنميگردي
خودتو به جام بذاري ببيني باهام چه كردي

روزاي رفته خداحافظ نمياين دوباره پيشم
كاش بدوني اگه بياي هموني كه خواستي ميشم

هنوزم دلم گرفته يادي از دلم نكردي
دل خوشيم اينه يه روزي باز پيش من برميگردي


:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 77
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27
تاریخ انتشار : 2 / 6 / 1389 | نظرات ()