شعری زیبا.....
بی تو مهتاب باز شبی از آن کوچه گذشتم/همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/شدم آن عاشق و دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید/باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید/یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم/ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت/من همه محو تماشای نگاهت
خوشه ی ماه فروریخته در آب/شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ/همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن/لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است/تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است/تا فراموش کنی چندی از این عشق سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق؟ندانم/سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد/چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم/باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم وگشتم/حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم/اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت/اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید/یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم/نگسستم نرمیدم
رفت و در ظلمت غم آن شب و شب های دگر هم/نگرفتی در گر از عشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوجه گذر هم/بی تو اما به چه حالی من از آن کوجه گذشتم 
|