نوشته شده توسط : mohammad

وقتی كه تنهایی میاد حس میكنم كه بی كسم

ترانه هام می سوزن و بریده میشه نفسم

ثانیه ها نمیگذرن هیچ موقع فردام نمیاد

دلم میگه زندگی رو با این همه درد نمیخواد

بس آخه چقدر میخوای منو به بازی بگیری

كاشكی كه راحتم كنی بگی الهی بمیری

بی رحمی عادتت شده دست خودت نیست میدونم

آخر یه روز میری و من تو حسرت تو میمیونم

دست خودت نیست میدونم

لعنت به اون دل سیات نفرین به این بخت بدم

سیاه شده روز و شبم اسیر و در به در شدم

قصه ما را هركسی  می خونه میگه شاعره

واسه نوشتن دروغ دستاش همیشه حاضره

بسه آخه چقدر میخوای  منو به بازی بگیری

كاشكی كه راحتم كنی بگی الهی بمیری

بی رحمی عادتت شده دست خودت نیست میدونم

اخر یه روز میری و من تو حسرت تو میمونم





:: بازدید از این مطلب : 468
|
امتیاز مطلب : 142
|
تعداد امتیازدهندگان : 40
|
مجموع امتیاز : 40
تاریخ انتشار : 15 / 6 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: