نوشته شده توسط : mohammad

من پشیمانم از آن عشق که پستم می کرد

 

بر زبان های شما دست به دستم می کرد

 

مثل احساس کسی سنگ شدم ای مردم

 

تازه با فاصله همرنگ شدم ای مردم

 

یک نفر میوه ی احساس مرا چید و گذشت

 

گریه ی نیمه شب روح مرا دید و گذشت

 

یک نفر گریه ی عاشق شدنم را خندید

 

لحظه ی ناب شقایق شدنم را خندید

 

من از آن عشق که می مرد حکایت کردم

 

به خدایی که تو را می برد شکایت کردم

 

 

 

با شاخه گلی دل می بندیم و با جمله ای دل می کنیم

دلمان خوش می شود به بر آوردن خواهشی و چشیدن لذتی

و و قتی چیزی مطابق میلمان نبود

چقدر راحت لگد می زنیم و چه ساده می شکنیم

همه چیز را که زمانی برایمان دنیایی بود

 





:: بازدید از این مطلب : 412
|
امتیاز مطلب : 111
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : 22 / 5 / 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: