نوشته شده توسط : mohammad

 


باد...باران طوفان


آسمان مثل دل من تنگ است


 آسمان مثل دل من تنهاست


 و تو اي مانده در تنهايي


 تو فقط خود را باش


يک نفر توي سکوت شب شهر


 دارد از حسرت نان مي ميرد


 سهم من هم اين است


 بنشينم تنها



:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 17 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

عشق يک پديده مذهبي است ...

عشق يک پديده مذهبي است، بزرگترين پديده مذهبي که وجود دارد. اين عشق است که به نيايش تبديل مي‌شود. اگر کسي را دوست بداري نبايد به هيچ کس ربطي داشته باشد، چرا ديگران بايد موضع دفاعي بگيرند؟ اگر ناراحت شوند بايد مشکلي در آنان باشد. شايد آنان احساس حسادت کنند ولي نمي‌توانند حسادت خود را نشان دهند، پس خشمگين مي‌شوند. يکي از مرشدان بزرگ صوفي گفته: «من بايد خويشتن را در ديگران خالي کنم، در اشکها و در لبخندها و در آغوش گرفتنها، اين راهي است که انسان خالي مي‌شود و آماده مي‌گردد تا خدا وارد شود.»
در يک لحظه وقتي شخصي خالي شد، ناگهان همه چيز سرشار از خداوند مي‌گردد. وقتي کسي را در عشقي عميق ببوسي، خودت را در ديگري مي‌ريزي. اين راه خالي شدن از خويشتن است و وقتي کاملا خالي شدي، خداوند وارد مي‌گردد. خالي شدن يعني در مراقبه به سر بردن. من مايلم تمام دنيا در محيطي عاشقانه همديگر را در آغوش بگيرند.
 



:: بازدید از این مطلب : 446
|
امتیاز مطلب : 64
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 16 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad


:: بازدید از این مطلب : 363
|
امتیاز مطلب : 54
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 16 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

 

 

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود

تو در کنار من بشینی؟...... محال بود

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری

با تو چقدر کوچه ی ما بی مثال بود

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

یک عمر مانده بود ولی کال کال بود

گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت

گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

حالا شکست وای صدای وصال بود

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

اما نه با خیال تو بودم حلال بود

انتظار بی پایان.....................................

 

 



:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 24
|
مجموع امتیاز : 24
تاریخ انتشار : 14 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

تا تو رفتی همه گفتند   


از دل برود هر آنکه از دیده برفت

وبه ناباوری وغصه ی من خندیدند

آه ای رفته سفر که دگر باز نخواهی برگشت

کاش می امدی ومی دیدی

که در این عرصه ی دنیای بزرگ

چه غم آلوده جدایی هایست

وبدانی که


از  نرود هرآنکه از دیده برفت


عشق اگر عشق تو و عاشق اگر من باشم


آنچه    هرگز     نتوان    دید     جدایی   باشد




:: بازدید از این مطلب : 361
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 14 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad


 

 

 

ای مـرا آزرده از خود ، گــر پشیـمانی ، بیا

 

نغمه های نا موافق گر نمی خوانی ، بیا

 

تا كه ســر پیچیدی از راه وفا ، گـفتم: برو

 

جــز وفــا اگــر راهــی نـمــی دانـــی ، بیا

 

یك نفس با من نبودی مهربان ای سنگدل

 

زان همه نامهربانی ، گر پـشیمانی ، بیا

 

تاب رنجـوری نـدارم در پـی رنـجـم مباش

 

گر نمی خواهی كه جانم را برنجانی، بیا

 

خود تو دانی، دردها بر جان من بگذاشتی

 

تا نـفـس دارم ، اگــر در فـكـر درمـانی بیا

 

دشمن جانم تو بودی،درد پنهانم ز توست

 

با همه این شكوه ها ، گر راحت جانی بیا

 



:: بازدید از این مطلب : 376
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 14 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

بسم الله الرحمن الرحیم

و این آغاز انسان بود...

از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.

فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.

انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.

خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و  از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...

و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.

انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.

خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود.




:: بازدید از این مطلب : 391
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 14 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad


:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 12 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

tifooses.coo.ir

دلم می خواست برای یکبار برای یکبارهم که شده دستهای 

مهربانت رابه امانت برروی شانه هایم بگذاری تا گرمی داشتن

تکیه گاهی مهربان راحس کنم .

صدای قدم هایت راکه میشنوم تمام صداها درنظرم بی معنا 

جلوه می کنند .

ای بهترین تمام لحظاتم. درسکوت روزهای زندگی ام ودرتاریکی

شبهای بی کسی ام ازتوسخن می گویم .

تمام لحظات دلتنگی ام بهانه ی تورامیگیرند

برای امدنت لحظه ها نیز لحظه شماری میکنند وبرای دیدن 

دوباره ات تمام دیده ها بی تابی .



:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 12 / 3 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

از کسی که دوستش داری ساده دست نکش !

شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی

و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن

چون شاید

هیچوقت

هیچ کس

تو رو به اندازه اون دوست نداشته باشه !!



:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 12 / 3 / 1389 | نظرات ()