نوشته شده توسط : mohammad
اگه فاصله افتاده                            اگه من با خودم سردم

تو کاری با دلم کردی                        که فکرشم نمی کردم  

چه اسون دل بریدی از                      دلی که پای تو گیره

که ازین بدترم باشی                        واسه تو نفسش میره

نمیترسم اگه گاهی                        دعامون بی اثر میشه

همیشه لحظه ی اخر                      خدا نزدیک تر میشه

تورو دست خودش دادم                   که از حالم خبر داره

که حتی از تو چشماشو                  یه لحظه بر نمیداره

تو امید منی اما                           داری از دست من میری

با دستای خودت داری                   همه هستیمو میگیری

دعا کردم تورو بازم                        با چشمی که نخوابیده

مگه میزاره دل تنگی                     مگه گریه امون میده

مریضم کرده تنهای                       ببین حالم پریشونه

من انقدر اشک میریزم                   که برگردی که برگردی به این خونه

حسابش رفته از دستم                  شباای رو که بیدارم

شاید از گریه خوابم برد                  درارو باز درارو باز میزارم

نمیترسم اگه گاهی                     دعامون بی اثر میشه

همیشه لحظه ی اخر                      خدا نزدیکتر میشه

تورو دست خودش دادم                که از حالم خبر داره

که حتی از تو چشماشو               یه لحظه بر نمیداره


:: بازدید از این مطلب : 405
|
امتیاز مطلب : 59
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 1 / 5 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
یه روز دلم قول داده بود
که دیگه عاشق نباشه
حتی اگه تنهایی مرد
فکر شقایق نباشه

یه روز دلم قول داده بود
اسیر هیچ چشمی نشه
تنها بره ...تنها بیاد
دلواپس اشکی نشه



اما یه روز نه خیلی دور
چشماتو دید و پر گرفت
یادش نموند قول و قرار
دوباره عشقو سر گرفت

حالا گذشته و دیگه
دل تاپ و تاپ تاپ می کنه
برای دیدن چشات
هی منو بی تاب می کنه



حالا منم مثل دلم
از عشق تو تاب ندارم
دلم می خواد بهت بگم
عاشقتم...خواب ندارم

دلم می خواد همین حالا
کوچه رو آب پاشی کنم
وقتی می یای رد شی بری
دنیاتو آفتابی کنم



دلم می خواد هر جا میری
منم کنار تو باشم
تو می شینی... من بشینم
پا که میشی ...منم پا شم

دلم می خواد تا بدونی
دلم دیگه اسیرته
دلت بخواد یا که نخواد
همیشه فکرم پیشته...


:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 5425
|
تعداد امتیازدهندگان : 1091
|
مجموع امتیاز : 1091
تاریخ انتشار : 29 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
زیر بارون ....تنها رفتن خیلی سخته

بی تو آواز قناری و شنیدن خیلی تلخه

بی تو تا آخر این جاده دویدن یه محاله
بی تو از سختی راه چیزی نگفتن ...تو خیاله

برگرد ....نمی تونم که شبامو خودم اندازه بگیرم
برگرد ....نمی تونم جای تو همنفس تازه بگیرم

برگرد ...که بی تو بهار واسم رنگ خزونه
برگرد ...که بی تو لحظه هام آروم نمی مونه

اروم اروم اومدی... تو لحظه هام مثل یه بارون
که می باره یه دفعه تو صورتم توی خیابون

آروم آروم اومدی... یه شب توی خلوت رویا
مثل یه غروب که دل می بره تا ساحل دریا
آروم آروم اومدی ....اما نموندی
واسه من از عاشقی چیزی نخوندی

زیر بارون بی تو غصه هام می باره
وقتی که قناری از خاطره هام یادم می یاره....


:: بازدید از این مطلب : 394
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 29 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
حرف دل

نوبت من شده بود

که معلم پرسید

صرف کن رفتن را

و شروع کردم من

رفتم ، رفتی ، رفت ...

و سکوتی سرسخت

همه جا را پر کرد

سردی ِ احساسش

فاصله را رو کرد

آری رفت و رفت

و من اکنون تنها

مانده ام در اینجا

شادی ام غارت شد

من شکستم در خود

سهم من غربت شد

من دچارش بودم

بغض یک عادت شد

خاطرات سبزش

روی قلبم حک شد

رفت و در شکوه شب

با خدا تنها شد

و حضورش در من

آسمانی تر شد

اشک من جاری شد

صرف ِ فعل ِ رفتن

بین غم ها گم شد

و معلم آرام

روی دفترم نوشت

تلخ ترین فعل جهان است رفتن


:: بازدید از این مطلب : 439
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 28 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

يك شبى مجنون نمازش را شكست

بی وضو ، دركوچه ى ليلا نشست

عشق،آن شب مستِ مستش كرده بود

فارغ ازجام الستش كرده بود

گفت ، يارب ازچه خوارم كرده اى

برصليبِ عشق دارم كرده اى

خسته ام زين عشق ، دل خونم نكن

من كه مجنونم، تومجنونم نكن

مردِ اين بازيچه ديگر نيستم

اين تو و ليلاى تو ، من نيستم!

گفت اى ديوانه، ليلايت منم

دررگت پنهان و پيدايت منم

سالها با جور ليلا ساختى

من كنارت بودم و نشناختى !

.......



:: بازدید از این مطلب : 422
|
امتیاز مطلب : 58
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 28 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

عشق

معنای شعر است

الهام رویاهاست

هیجان رقص است

موسیقی آوازهاست

عشق

شور وشوق روح است

احساس قلب است

عشق

شعر رویاهاست

رقص آوازهاست

و

روح قلب هاست

 



:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 65
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 28 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

 شاید  شبي بازگردم

تنها براي سکوت گنگ قناري ها 

شايد لحظه اي دوباره بازگردم

تنها براي آن لحظه که جان دادي

من تمام سوي دلها را مي گشايم در اين زندان تنگ

من سکوت را با سنگي خورد خواهم کرد

تنها براي آن لحظه که سخن نگفتي

من شرابي خواهم آورد با رنگ صدا

 -



:: بازدید از این مطلب : 408
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : 25 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

 توی جاده تک تنها...

 یه مسافر توی شبهام...

 کوله بار غم رو دوشش....

 صدهزار قصه تو گوشش....

 نمی دونم که کجا بود....

 نمی دونم که کجا رفت...

 رو تنش گرد مصیبت....

 توی مرداب حقیقت...

 طعم تلخ یه جدایی...

 اونو با غم داده عادت...

 نمی دونم که کجا بود....

 نمی دونم که کجا رفت...

 فقط این جا رو نمی خواست...

 بی صدای بی صدا رفت...

 رفت...

 رفت...

 رفت...

 دستای سرد و سیاهش...

 چشمای مونده به راهش...

 یه کسی بوده که رفته...

 زندگی شده تباهش...

 فقط این جا رو نمی خواست...

 بی صدای بی صدا رفت... رفت..

-



:: بازدید از این مطلب : 398
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 18 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad
به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است.

حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم:
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.

و به آنان گفتم : سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ .
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید.
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.

و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم
و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ .
به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت.

و به آنان گفتم :
هر که در حافظه چوب ببیند باغی
صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.
هرکه با مرغ هوا دوست شود
خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.
آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند
می گشاید گره پنجره ها را با آه.

زیر بیدی بودیم.
برگی از شاخه بالای سرم چیدم ، گفتم :
چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدیم که بهم می گفتند:
سحر میداند،سحر!

سر هر کوه رسولی دیدند
ابر انکار به دوش آوردند.
باد را نازل کردیم
تا کلاه از سرشان بردارد.
خانه هاشان پر داوودی بود،
چشمشان را بستیم .
دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.
جیبشان را پر عادت کردیم.
خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم


:: بازدید از این مطلب : 394
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 18 / 4 / 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : mohammad

رویای با تو بودن...


بازهم برای تو مینویسم تا بدانی که یادتو در لحظه لحظه من جاریست.

باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم ودر ژرفای لحظه باتوبودن گم میشوم و در آن لحظه رویایی اوج در دریای بی پایان چشمانت غرق میشوم تا در آن لحظه در نگاه تو گم شوم تا خودم را بیابم واز زندان لحظه های بی تو رها شوم.....شاید بتوانم به رویای با توبودن برسم

و چه رویای شیرینی است رویای با توبودن رویایی که دست من را به دستان گرم تو میرساند.آنگاه من در گرمای وجود تو ذوب میشوم در آن زمان دیگر زبان از سخن گفتن عاجز است.

در این رویای دلنشین تنهای دلهای ما هستند که باهم نجوا میکنند، گویی از پیوند دستهای ما روح ما هم به هم پیوند خورده

و چه زیباست رویای با توبودن....


:: بازدید از این مطلب : 397
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 11 / 4 / 1389 | نظرات ()